ولادت امام زمان علیه السلام
تقویم هجری قمری |
روز واقعه:۱۵ شعبان |
سال ۲۵۵ هجری قمری |
حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، فرزند امام عسکری (علیه السلام) و نرجس خاتون، دوازدهمین و آخرین امام معصوم شیعیان است که بنابر قول مشهور، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.
محتویات
پدر و مادر امام زمان علیهالسلام
پدرش امام حسن عسکری علیهالسلام، امام یازدهم شیعیان و مادرش نرجس میباشد. برای مادرش نامهای دیگری چون صیقل، ریحانه، سوسن، حکیمه و ملیکه نیز گفته شده است. بر اساس روایتی او دختر یشوعای فرزند قیصر روم بود و از طرف مادر نیز نسبش به شمعون وصی حضرت عیسی علیه السلام می رسید که در یکی از جنگهای مسلمانان با سپاه روم به اسیری گرفته شده بود و در بغداد فرود آمد. آن بانو خود برای پیکی که برای خریداری اش از سوی امام علی النقی علیه السلام فرستاده شده بود، جریان خوابی را بیان نمود که قبل از اسارت توسط مسلمانان دیده بود و در آن، پیامبر اسلام او را در حضور حضرت عیسی برای امام حسن عسکری از شمعون خواستگاری کرده بود.
وی سپس در اختیار خواهر امام هادی -حضرت حکیمه خاتون دختر امام جواد علیهالسلام- قرار گرفت و در اندک مدتی با احکام و معارف دینی و آموزههای مکتب اهل بیت علیهمالسلام آشنا گردید و به یک بانوی شایسته و صالحه تبدیل شد و لیاقت همسری امام حسن عسکری علیهالسلام را پیدا کرد و به ازدواج آن حضرت درآمد.
جریان ولادت امام زمان علیهالسلام
حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام گوید: ابو محمد حسن بن على علیهما السّلام دنبال من فرستاد و گفت: اى عمه افطار را در نزد ما باش، زیرا امشب نیمه شعبان است و خداوند حجت خود را ظاهر میکند، گوید: گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فدایت گردم در وى آثار حمل نیست، فرمود: مطلب همین است که گفتم. حکیمه گوید: پس به درون اتاق رفتم و سلام کردم؛ نرجس خاتون آمد و کفشها را از پایم بیرون کرد و گفت: اى سیده من امشب حالت چگونه است؟ گفتم: سیده من و خانوادهام شما هستید.
گوید: وى از این کلام من تعجب کرد و گفت: این چه سخن است میگوئید، گفتم: اى دخترک من! خداوند در این شب کودکى به تو خواهد داد که سید دنیا و آخرت خواهد بود. با شنیدن این کلام حیا در چهره او نمایان شد. پس از اینکه افطار کردم و نماز عشا را اداء نمودم به خواب رفتم. پس از نیمه شب بار دیگر بیدار شدم و شروع به اداى نماز شب کردم، هنگامى که از نماز خود فارغ شدم نرجس همچنان در خواب بود، پس از تعقیب نماز همان طور که نشسته بودم خوابم ربود، بار دیگر که بیدار شدم باز نرجس را خوابیده یافتم، بعد از مختصرى نرجس از خواب بیدار شد و نماز خود را خواند و باز بخواب رفت.
حکیمه گوید: من بیرون شدم تا از طلوع فجر مطلع شوم، فجر اول گذشت، نرجس باز هم در خواب بود، در این هنگام براى من شک عارض شد، ناگهان ابو محمد صدا زد: اى عمه شتاب مکن که اینک موضوع انجام خواهد گرفت و فرزندم متولد خواهد گردید، من نشستم و سوره «الم سجده» و «یس» را خواندم در این بین که مشغول قرائت قرآن بودم ناگهان نرجس با ناراحتى از خواب بیدار شد، من خود را به او رساندم و گفتم: نام خدا را بر زبان جارى کن.
گفتم: چیزى احساس میکنى؟ گفت: آرى گفتم: این همان است که اول شب به شما گفتم، اینک مضطرب نباش و دلت را آرام نگهدار، پس از آن آرامشی به من و او دست داد و بعد متوجه شدم امام متولد شده است، در این هنگام جامه را از نرجس برداشتم و دیدم وى به سجده رفته است، او را در بر گرفتم و پاک و پاکیزهاش یافتم.
حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه فرزندم را نزد من بیاور، پس کودک را نزد وى بردم، دست خود را بر پشت او قرار داد و پاهایش را به سینه چسبانید و زبانش را بدهان او آورد و دستش را هم بر گوش و چشم و مفاصل او کشید و بعد فرمود: اى فرزند من سخن بگو، فرمود: أشهد أن لا إله إلا اللَّه و أشهد أن محمّداً رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله. بعد از این بر امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد تا آنگاه که به پدرش رسید توقف کرد.
حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه اکنون کودک را نزد مادرش ببرید تا بر او سلام کند و بعد از آن بار دیگر نزد ما بیاورید، حکیمه گوید: کودک را نزد مادرش بردم و بار دیگر نزد پدرش برگردانیدم و مقابل او گذاشتم.
حضرت عسکرى فرمود: اى عمه روز هفتم کودک را نزد ما حاضر کنید، حکیمه گوید: روز بعد رفتم به ابو محمد سلام کنم، هنگامى که پرده را برداشتم تا سید خود را مشاهده کنم او را در جاى خود ندیدم، عرض کردم: فدایت گردم پس سید ما چه شد؟ فرمود: اى عمه ما او را بکسى سپردیم که مادر موسى فرزندش را به او سپرد، حکیمه گوید: روز هفتم که خدمت حضرت ابو محمد علیه السّلام رسیدم و پس از اینکه بر وى سلام کردم فرمود: اینک پسرم را حاضر کنید، در این هنگام حضرت صاحب علیه السّلام را در حالى که در پارچه اى پیچیده شده بود خدمت آن جناب بردم، وى مانند دفعه اول همان تشریفات را انجام داد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت مثل اینکه او را غذا می داد و شیر و یا عسل به وى می خورانید.
پس از این فرمود: اى پسرک من اکنون تکلم کن، فرمود: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه» و بعد بر حضرت رسول و امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد و در پدرش توقف کرد و بعد این آیه شریفه را قرائت کرد: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ». راوی حدیث گوید: از عقبه خادم این مطالب را پرسیدم گفت: حکیمه راست گفته است.
محل تولد امام زمان علیهالسلام در شهر سامرا (سُرّ من رأی) و در خانه امام حسن عسکری علیهالسلام به صورت نهان واقع گردید. درباره تاریخ تولدش، میان سیرهنگاران اتفاق نیست؛ برخی پانزدهم شعبان، برخی هشتم شعبان و برخی بیست و سوم ماه رمضان را ذکر کردهاند؛ همچنین برخی سال ۲۵۵ و برخی دیگر سال ۲۵۶ قمری را سال ولادت آن حضرت دانستهاند.
امام زمان علیهالسلام از آغاز تولد خجسته خویش، به امر و مشیت الهی در پس پرده غیبت قرار گرفت و جز پدر گرامیاش امام حسن عسکری علیهالسلام و مادرش نرجس و عمه پدرش حکیمه خاتون و برخی از خواص و نزدیکان، نمیتوانستند به طور آزاد و دلخواه وی را دیدار کنند. زیرا خلفای عباسی و عاملان و حاکمان ستم پیشه آنان، وجود شریف آن حضرت را مانع ستمگری و ترکتازیهای خویش میدیدند و در صدد یافتن مهدی موعود و کشتن وی برمیآمدند.
پانویس
منابع
- مؤسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام.
- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال.
مطالب مرتبط